ㄒ卄乇 ㄥ卂丂ㄒ ㄥㄖᐯ乇 [part³]
(تهیونگ)
قرار شد ساعت ۳ برم رستورانی ک کوک گفت لباسامو عوض کردم ی تیشرت سفید با ی پیرن ابی روش و شلوار لی با کفش سفید پوشیدم و رفتم سفار ماشینم شدم...
(کوک)
رسیدم رستوران و چو هیه رو دیدم برام دست تکون داد رفتم سمتش و نشستم
کوک:سلام
چو هیه:سلام مرسی ک اومدی
کوک:عام ببخشید من یکی از دوستامن دعوت کردم ک بیاد مشکلی نیس؟
پوکر فیس شد ولی بعد گفت
چو هیه:ن بابا اشکال نداره
دوتا نوشیدنی سفارش دادیم تا تهیونگ بیاد
چو هیه:ببخشید میخواستم ی چیزی بتون بگم
کوک:بفرمایید
چیه هو:من..خوب چجوری بگم یکم ازتون خوشم اومده میخواستم اگه میشه باهم بیشتر رفت و امد داشته باشیم
نسکافه ای که داشتم میخوردم پرید تو گلوم اخه من از بچگی زیاد با دخترا در ارتباط نبودم و با هیچ دختری دوست نبودم هیه هم فقط واسه این شمارمو دادم بش چون باباش یکی از مایه دارای کره و همکار بابامه نمیتونستم بگم نمیدم
کوک:خب من نمیدونم چی بگم
چو هیه:نیازی نیست معذب شید من فقط میخوام یکم در ارتباط باشیم فعلا تا همو بشناسیم و بعد...
تا اومد بقیه حرفشو بزنه
تهیونگ:سلام
منو هیه پا شدیم و سلام کردیم
کوک:ایشون تهیونگ هستن
بعد روبه تهیونگ کردم
کوک:ایشونم لی چو هیه هستن
بعد که باهم اشنا شدن فهمیدم هیه ازین که تهیونگ اومده زیاد خوشحال نیست ولی خب چیکار کنم من دوستی دارم و ازین جور قرارام سر در نمیارم واسه همین گفتم بیاد
(تهیونگ)
رسیدم دم رستوران و وارد شدم کوک وهمراه ی دختر دیدم رفتم سمتشون
دختره داشت از علاقش به کوک حرف میزد منم سریع تا ادامه نداده این قضیه رو سلام کردم
کوک معرفیش کرد اسمش چو هیه بود
معلوم بود از دیدن من خوشحال نشده و دوس داشته با کوک تنها باش خب خود کوک منو دعوت کرد
لایک و کامنت یادتون نره:)
یکم لایکا کمن :(پارت بعدو شرطی میزارم
لایک:۳۰+
کامنت:۱۰+
قرار شد ساعت ۳ برم رستورانی ک کوک گفت لباسامو عوض کردم ی تیشرت سفید با ی پیرن ابی روش و شلوار لی با کفش سفید پوشیدم و رفتم سفار ماشینم شدم...
(کوک)
رسیدم رستوران و چو هیه رو دیدم برام دست تکون داد رفتم سمتش و نشستم
کوک:سلام
چو هیه:سلام مرسی ک اومدی
کوک:عام ببخشید من یکی از دوستامن دعوت کردم ک بیاد مشکلی نیس؟
پوکر فیس شد ولی بعد گفت
چو هیه:ن بابا اشکال نداره
دوتا نوشیدنی سفارش دادیم تا تهیونگ بیاد
چو هیه:ببخشید میخواستم ی چیزی بتون بگم
کوک:بفرمایید
چیه هو:من..خوب چجوری بگم یکم ازتون خوشم اومده میخواستم اگه میشه باهم بیشتر رفت و امد داشته باشیم
نسکافه ای که داشتم میخوردم پرید تو گلوم اخه من از بچگی زیاد با دخترا در ارتباط نبودم و با هیچ دختری دوست نبودم هیه هم فقط واسه این شمارمو دادم بش چون باباش یکی از مایه دارای کره و همکار بابامه نمیتونستم بگم نمیدم
کوک:خب من نمیدونم چی بگم
چو هیه:نیازی نیست معذب شید من فقط میخوام یکم در ارتباط باشیم فعلا تا همو بشناسیم و بعد...
تا اومد بقیه حرفشو بزنه
تهیونگ:سلام
منو هیه پا شدیم و سلام کردیم
کوک:ایشون تهیونگ هستن
بعد روبه تهیونگ کردم
کوک:ایشونم لی چو هیه هستن
بعد که باهم اشنا شدن فهمیدم هیه ازین که تهیونگ اومده زیاد خوشحال نیست ولی خب چیکار کنم من دوستی دارم و ازین جور قرارام سر در نمیارم واسه همین گفتم بیاد
(تهیونگ)
رسیدم دم رستوران و وارد شدم کوک وهمراه ی دختر دیدم رفتم سمتشون
دختره داشت از علاقش به کوک حرف میزد منم سریع تا ادامه نداده این قضیه رو سلام کردم
کوک معرفیش کرد اسمش چو هیه بود
معلوم بود از دیدن من خوشحال نشده و دوس داشته با کوک تنها باش خب خود کوک منو دعوت کرد
لایک و کامنت یادتون نره:)
یکم لایکا کمن :(پارت بعدو شرطی میزارم
لایک:۳۰+
کامنت:۱۰+
۱۹.۷k
۰۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.